اسباببازی و محصولات کودک معمولاً به تاریخ مصرف کوتاهشان معروفند؛ به این معنا که به دلیل رشد سریع کودک، هر محصول بیشتر از چندماه قابل استفاده نیست و خیلی زود عمرش تمام میشود. لباسها کوچک میشوند، لوازم سیسمونی کارکردشان را از دست میدهند، و اسباببازی اگر احتمال خراب شدن و شکستنشان را نادیده بگیریم، خیلی زود تکراری و حوصلهسربر میشوند.
اما مسئله به این سادگی نیست. تصمیم ندارم پا توی کفش فروید بکنم و از تاثیر دوران کودکی در ناخودآگاه انسان حرف بزنم. اما تجربهٔ زیستهٔ همهٔ ما گواه این حرف است که اگر خاطرهها، تجربهها، علاقهها، بازیها و ترسهای سالهای کودکیمان را کنار هم بگذاریم، بخش زیادی از جورچین شخصیت حال حاضرمان شکل میگیرد. اینجاست که هر بازی، اسباببازی یا محصولی که برای مدتی هرچند کوتاه در دوران کودکی ما نقش داشتهاست، در ما اثری به جا میگذارد که تا سالها همراه ماست.
جیمز هکمن، اقتصاددان و برندهٔ جایزهٔ نوبل، ارزشمندترین سرمایهگذاری را در آموزش دوران کودکی، و به طور خاص آموزش مهارتها و هوش اجتماعی میداند. نتیجهٔ پژوهشهای او در چندین کشور از جمله جامائیکا، چین و آمریکا نشان میدهد که سود حاصل از سرمایهگذاری روی دوران کودکی به ویژه دوران پیش از دبستان، بیشتر از دو برابر سود حاصل از آموزشهای دانشگاهی است.
طراحی برای کودک، با این مقدمه شروع میشود. آلفرد آدلر، پزشک و رواندرمانگر، باور دارد اطلاعاتی که کودک از راه بازی به دست میآورد نهتنها به زندگی حال او، بلکه به زندگی آیندهٔ او ارتباط پیدا میکند. محصولی که امسال برای یک کودک پنج ساله طراحی میکنیم، این قدرت را دارد که در رفتار بیستوپنج سالگی او اثرگذار باشد. این تاثیر، از سه مولفهٔ اصلی تشکیل میشود:
اول، بازی، راه شناخت جهان
دوم، طراحی اخلاقی
و سوم، طراحی به عنوان راه پیشگیری، قبل از درمان!
بازی، راه شناخت جهان:
ماریا مونتهسوری، متخصص و نظریهپرداز آموزش کودک، بازی را کار کودک تعریف میکند. تمام رفتارهای بازیگونهای که از کودک سراغ داریم، راه شناخت دنیای اطراف برای او هستند و این شناخت، تنها به اسباببازی خلاصه نمیشود. برای کودک فرقی نمیکند با یک قابلمه طرف است، یا با جدیدترین اسباببازی تولید کمپانی متل. در هر حال از بازی و اسباببازی به عنوان راهی برای شناخت و کشف آنچه که در اطرافش در جریان است، استفاده میکند. این شناخت، اولین خشتهای زندگی کودک را تشکیل میدهد و وای به روزی که خشت اول کج گذاشتهشود! شاید این مثال اغراقشده منظورم را واضحتر کند: فرق میکند اولین مواجهٔ کودک با درخت، از طریق یک تبر اسباببازی باشد، یا یک آبپاش!
طراحی اخلاقی:
طراحی در ذات خود این قدرت را دارد که هم به انسان و هم به طبیعت فرمانروایی کند. مسئولیت طراحی در قبال طبیعت را به عنوان یک پیشفرض میپذیریم و میرویم سر موضوع صحبت خودمان: مسئولیت طراحی در قبال کاربرش، انسان.
گاهی عادتها و الگوهای ذهنی انسان، راهنمای رسیدن طراحی به یک خروجی انسانمحور میشوند و گاهی همین الگوها به طراحی کمک میکنند تا عادتها و رفتارهای جدید و گاهی اعتیادآور، آسیبزا و ضدانسان را شکل بدهد. قدرت طراحی در اعتیادآور کردن اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی گواه این حرف است.
اینجا یک مسئولیت اخلاقی روی دوش طراحی سنگینی میکند: مسئولیت رفتارها، عادتها و بینشهایی که بذرش را در زندگی و دنیای کاربر کاشتهاست؛ مسئولیتی که در برابر آسیبپذیرترین عضو جامعه سنگینتر هم خواهد شد.
این حرفها تنها یک جنبه از طراحی اخلاقی را، آنهم به اختصار، پوشش میدهند. حرف زدن از طراحی اخلاقی کار سادهای نیست و وقتی سود و منفعت کارفرماها، تولیدکنندهها، سرمایهگذارها و شرکتها در فریب دادن و معتاد کردن کاربر باشد، صحبت دربارهٔ آن پیچیدهتر هم میشود. به ویژه وقتی مخاطبمان عضوی از جامعه است که برخلاف حقوق تبیین شدهاش در منشور حقوق کودک، در بسیاری از تصمیمهایی که روی زندگی روزمرهاش اثرگذار است، هیچ نقشی ندارد.
اگر هرکدام از ما، در نقش عضوی از جامعه و یا در نقش والد، در خیلی موارد به کودک اجازهٔ مشارکت در تصمیمگیری و انتخاب را نمیدهیم (که البته اشتباه میکنیم!)، بهتر است لااقل در نقش طراح بیشتر مراقب عادتها، رفتارها، و تجربههایی که از طریق طراحی برایش میسازیم باشیم، حتی اگر منافع کارفرما جز این باشد.
طراحی به عنوان راه پیشگیری، قبل از درمان:
بارها از جامعهٔ طراحان شنیدهایم که رسالت طراحی ایجاد بهبود و تغییر مثبت است. بیایید یک نقطه اثر متفاوت برای این رسالت درنظر بگیریم: خیلی قبلتر از اینکه ما به سمت نابودی، آسیب و تغییرهای منفی برویم و بعد از طریق طراحی دنبال راه بهبود بگردیم، طراحی میتواند مانع ما شود. ساده است. به جای اینکه طراحی ابزار درمان باشد، ابزار پیشگیری است.
فردریک داگلاس، رهبر و اصلاحکنندهٔ اجتماعی، میگوید: «پرورش کودکان قدرتمند، بسیار سادهتر از ترمیم بزرگسالهای آسیبدیده است.» حتی با یک چشم غیرمتخصص هم میتوانیم ببینیم که دوران کودکی یک عامل انکارنشدنی در شکلدادن به مسیر دوران بزرگسالی انسان است.
در طراحی برای کودک، ما با آسیبپذیرترین عضو بشر روبهرو هستیم؛ با یک دوران شیرین و پیچیده که کفهٔ تهدیدها و فرصتهایش با هم برابری میکند. در طراحی اخلاقی، از تهدیدکننده نبودن حرف زدیم، و اینجا صحبت از غنیمت شمردن فرصتهاست. رشد جسمی، اجتماعی، فرهنگی، روانی و ذهنی کودک، یادگیری مهارتهای نرم، تجربههای امن و شکوفاکننده، و خیلی موارد دیگر جزو موضوعهایی هستند که طراحی میتواند در آنها نقش تعیینکننده داشتهباشد؛ خیلی قبلتر از آنکه نیاز باشد دنبال درمان برای آسیبهای «آدمبزرگها» و جامعه بگردیم!
به خلاصه ترین شکل ممکن، این سه مولفهٔ درهمگرهخورده، تاثیری را خلق میکنند که طراحی در زندگی کودک و در جامعه ایجاد میکند. فقط کافیست این محصولات خوشرنگولعاب و ظاهرا بیآزاری را که تاریخ انقضایشان زود تمام میشود، زیر ذرهبین ببریم، تا لایههای عمیقتری از تاثیر طراحی در تاروپود زندگی کودک برای ما آشکار شود.
کوثر مغنیان. اردیبهشت دوصفر