طراحی زندگی از طریق تفکر طراحی
تفکر طراحی میتواند ابزاری خارقالعاده در طراحی زندگیتان باشد.
تفکر طراحی به من کمک کرده است محصولات جدید تولید کنم، مفاهیم جدید خرده فروشی را تصور کنم و سایر چالشهای انتزاعی را حل کنم. همچنین به من کمک کرده است زندگی بهتری را برای خودم طراحی کنم. در حقیقت، من معتقدم تفکر طراحی ممکن است به نجات زندگی من کمک کرده باشد و به این دلیل قدرت نجات زندگی دیگران را دارد.
تفکر طراحی به من در نجات از مرگ ناشی از سقوط هواپیما کمک نکرد، یا کمک نکرد در حملهی گوزن زنده بمانم. کاری که انجام داد این بود که به من کمک کرد یک تهدید سلامتی بسیار کندتر اما به همان اندازه مهلک را متوجه شوم: استرس سنگین ناشی از احساس از دست دادن کنترل در زندگیام.
مارپیچ سراشیبی شخصی من
چندی پیش، یک دوره تغییرات سنگین و بزرگ را پشت سر گذاشتم. من به موقعیتی با مسئولیت بسیار بیشتر در محل کار ترفیع گرفتم. به طور همزمان، همچنین به عنوان کسی که به تازگی پدر دو فرزند شده بودم زندگی را هدایت میکردم. اینها تغییراتی بود که هنگام زندگی در یک شهر جدید با تعداد دوستان کم و بدون خانوادهای در این منطقه برای تکیه دادن به آنها تجربه کردم.
بیش از اندازه دچار استرس شدم. به سرعت خود را در حسی شبیه به این یافتم که در چیزهایی که بیشتر از هر چیزی برایم مهم هستند، خوب نبودم. من شروع به «منطقی کردن» جنبههای مهم زندگیام کردم. ورزش را متوقف کردم. تماشای آنچه میدیدم را متوقف کردم و شروع به خوردن با «استرس» کردم. از نزدیکترین دوستانم بیشتر فاصله گرفتم. صرف وقت برای تامل عمیق، داشتن گفتگوهای مفید با دوستان و خانواده و انجام کارهایی که باعث خوشحالیام میشدند را متوقف کردم.
احساس کردم دارم خودم را گم میکنم. من از فشار استرس، احساس خفگی داشتم، حس ناهنجاری از خوب نبودن در قسمتهای مهم زندگیام. احساس جدایی و تنهایی کردم.
همچنین مدام خسته بودم. به چرخهی خوب نخوابیدن وارد شدم که در طول روز، بیش از اندازه کافئین مصرف میکردم تا این کمبود خواب را جبران کنم، دوباره وقتی شب میشد به بیخوابی باز میگشتم. من به سمت زندگی خسته کننده میرفتم و احساس میکردم تنها با صحبت کردن با خشم، تجدید نیرو میکنم.
کمبود خواب همراه با استرس بیش از اندازه به سرعت عوارضش را بر روی سلامت جسمی و روحیام نشان داد. خوشحال نبودم و بدنم همین را به من میگفت. به همان اندازه که ممکن است عجیب به نظر برسد، من به معنای واقعی کلمه احساس کردم بدنم در حال مرگ است و به همین دلیل در دورهی سقوط برای ایجاد نوعی بیماری تهدید کنندهی زندگی بودم.
من تا ماهها بعد متوجه این امر نشدم، وقتی که قصد داشتم از تفکر طراحی برای طراحی مجدد زندگیام استفاده کنم.
همدلی با خود – یک نقطهی شروع خوب برای طراحی مجدد زندگیام
میدانستم که باید یک تغییر فوری ایجاد کنم و یک ارزیابی سریع و در عین حال شدید از زندگیام را آغاز کردم، تا درک کنم که چرا این چنین حس از دست دادن کنترلم را دارم. زمانش رسیده بود که کاری را انجام دهم که همیشه به دیگران مهم بودن انجامش را نصیحت میکردم و به وضوح برای خودم در انجامش شکست خورده بودم: همدلی کردن.
همدلی کردن با خود به نظر آسان میآمد؛ در آن لحظه برای خودم احساس پشیمانی میکردم که مانند یک شروع عالی به نظر میرسید. با این حال، من تنها سطح را خراشیده بودم و واقعا نمیفهمیدم چرا چنین حسی داشتم. به عنوان یک بازاریاب برند تجاری که با مشتریها کار میکند، به من آموزش داده شده بود که از ابزاری مانند مصاحبه و مردم نگاری برای بدست آوردن همدلی استفاده کنم، اما عادت نداشتم خودم یک تمرین مشابه را انجام دهم.
ابزار جادوییام بیشترین بینش را در مورد خودم ارائه میداد: یک دفتر رویدادهای روزانه به سبک قدیم.
یک دفتر رویدادهای روزانهی شخصی را راهاندازی کردم تا بینش عمیقتری در رفتار و وضعیت وجودی خودم ایجاد کنم. در حالیکه احساس میکردم از قبل میدانستم که چه کسی هستم و چه چیزی برایم مهم است، فهمیدم روزنامه نگاری کمک کرد تا با بینشها و مضمونهایی روبرو شوم که درواقع تازمانی که آنها به شکل دردناکی روی یک ورقهی کاغذ آشکار نشده بودند، از آنها آگاه نبودم.
من هیچ محدودیتی در نوشتنم قرار ندادم؛ هر فکر یا احساسی را که به ذهنم میرسید بدون ویرایش نوشتم. در ابتدا ترسناک حس میشد، حتی با اینکه میدانستم قصد دارم دفترچهام را خصوصی نگه دارم. با این حال، به سرعت فهمیدم که روزنامه نگاری به لحاظ روانی آزادم میکرد و فعالیتی بود که گرامی میداشتم.
من بسیار توصیه میکنم یک دفتر رویدادهای روزانه (دفترچه خاطرات) را به عنوان اولین قدم فوری برای طراحی زندگیتان راهاندازی کنید.
تعیین نیازها، خواستهها و مشکلاتم
استرس، اضطراب و کمبود خواب، درک آنچه در ذهن میگذشت را دشوار کرد. دفترچهام با ارائهی ساختار و بینشهایی که برای کمک به تعیین واضح مشکلاتم نیاز داشتم، به من کمک کرد.
دفترچهام تعدادی از نیازها را برطرف کرد. نیاز به پشتیبانی از طرف خانواده و دوستان نزدیک. نیاز به استراحت و مراقبت از سلامتیام. نیاز به رهایی از بار مسئولیتهای ماندگار. نیاز به زندگی کردن با شجاعت و بدون ترس. نیاز به رویاپردازی و با زور جلو بردن خودم.
من بینشها را از دفترچهام ترکیب کردم، تا آنچه محرک نیازهایم بود را بهتر بفهمم و مشکلات خاص را معین کردم (موسوم به «چالشهای طراحی زندگی») که نیاز داشتم سریع به آنها رسیدگی کنم.
اگر از تفکر طراحی به طور واضح استفاده میکردم، مشکلاتم را میگرفتم و آنها را برای آماده شدن برای ایدهپردازی در دستورالعملهای «چگونه میتوانم …» قرار میدادم. بر اساس دفترچهی من، یکی از دستورالعملهایم چنین میبود: «چگونه میتوانم زندگیام را ساده کنم؟»
ایدهپردازی- دعوت خودم (و دیگران) برای ابداع هر ایدهای که بتواند باعث شود احساس بهتری داشته باشم
دستورالعملها/ مضمونهای موجود مشکلم (من ۴ مضمون داشتم) را با ایدههای بکر ناگهانی آغاز کردم تا ببینم چطور میتوانم هر چالشی را خطاب قرار دهم. هر مضمون را در بالای صفحهاش لیست کردم و سعی کردم تا آنجا که میتوانم ایدههای مختلفی را برای راهحل های احتمالی ایجاد کنم.
من ابتدا تصمیم گرفتم که خودم تصور کنم، زیرا این «چالش طراحی»، به طور عمیقی شخصی بود و در انتشار تمام آنچه احساس میکردم، با مردم احساس راحتی نداشتم. پس از ایدهی بکر ناگهانی اولیهام، تصمیم گرفتم آن را با ایدههایی از چند گروه تکمیل کنم، چراکه باور داشتم مشابه زمینههای مشکل اصلی من بودند.
نمونهگیری از ایدههایی که از ایدهپردازیام سرچشمه گرفته اند (چگونه ممکن است زندگیام را ساده کنم؟)
- آن کار را به تنهایی انجام ندهید، به دیگران تکیه کنید، به خصوص دوستان نزدیک و خانواده
- خودم را در کنار دوستانم بگذارم، حتی اگر نگران قضاوت یا سوتفاهم باشم
- فعالیتهای «راهرفتنی» را از بین ببرید و حتی راهی را برای انجام آنها از طریق اتوماسیون یا نمایندگی ایجاد کنید. تصمیمات سخت بگیرید و رها کنید، رها کنید، رها کنید.
- یک روال کاملا اصولی AM را پیدا کنم که مرا برای مقابله با این روز آماده کند و استقامتم را در تصمیم گیری برای تصمیمات مهمتر از آنچه برای خوردن صبحانه لازم است، ذخیره کند.
نمونهی اولیه – ایجاد دفترچهی بازی جدید برای زندگیام
من بعضی از بینشهای کلیدی دفترچهام را با نمونههای مورد علاقه از ایدهپردازیهایم جفت کردم و آنها را در دفترچهای قرار دادم که اغلب برای ایدهپردازی و تفکر عمیق از آن استفاده میکنم. این تبدیل به نمونهی اولیهی کارم یا به اصطلاح «دفترچهی بازی زندگیام» شد.
(با تشکر از شما همکاران با ترقی برای این دفترچهی عالی- من از آن به بهترین شکل استفاده میکنم!)
من مکرر تعجب میکنم که مردم چطور اغلب در مرحلهی نمونهی اولیه پرت میشوند، با این فکر که باید چیزی فرا استادانه باشد. در این دام نیفتید، نیازی به این نیست که طرح نسخهی آلفای آیفون[۱] بعدی باشید. همچنین میتواند بسیار شرمآور باشد که در طراحی زندگیتان، به مولفههای برنامهریزی ناخنک بزنید، تنها برای اینکه در تلاش برای تکمیل نمونهی اولیه گیر کنید. این فقط باید چیزی باشد، هر چیزی که به نوعی شکل فیزیکی به خود بگیرد تا شما (یا دیگران) بتوانید با آن تعامل داشته باشید.
نمونهی اولیهی دفترچهی بازی من برای ساده کردن زندگیام، چند راهنمایی بسیار مستقیم داشت، از جمله:
- روزی یک فنجان قهوه، بعد از ساعت ۴ بعدازظهر کافئین ممنوع
- +۶ ساعت خواب شبانه داشته باشید
- نور روشن/ تلفن در هنگام دراز کشیدن در رختخواب قبل از خواب ممنوع
- ۱۰۰۰۰ قدم در روز یا همان میزان از سطح حرکت
آزمودن «من» جدیدم
یکی از بهترین بخشهای استفاده از تفکر طراحی برای زندگیتان، این است که میتوانید هر مرحله را به سرعت اجرا کنید. هیچ خرید سازمانی، هماهنگی امکانات، شرکت کنندگان یا کارگاههای آموزشی وجود ندارد. تنها خرید و منابع مورد نیاز از طرف شما حاصل میشود.
من نمیتوانستم منتظر بمانم تا نمونهی اولیهام را آزمایش کنم و ببینم راهحلهایم عملی هستند یا به چالشهای درستی در زندگیم میپردازم یا نه. پس از تمام تاملات و ایدهپردازیهایم، نمیتوانستم منتظر «طراحی- انجام» باشم و امیدوار باشم دوباره کنترل زندگیام را بدست میگیرم.
نتایج من؟
درواقع من حتی قبل از اینکه نسخهی اولیهی دفترچهی بازیام را آزمایش کنم، احساس کنترل بهتر و بیشتری پیدا کردم. دفترچهام به من کمک کرد تا تنش ذهنیام را رها کنم و آنچه در سرم میگذشت را درک کنم، در حالیکه این ایدهپردازی به من کمک کرد تا احساس کنم به شکل محرکی فعالیت را بعهده گرفته و کنترل میکنم.
من از اینکه چقدر سریع بعد از اجرای نمونهی اولیهام نتایج را دیدم، شگفتزده شدم. مراحل سادهای مانند حذف مصرف کافئین بعدازظهر و ایجاد روال زمان صبح/ شب، بلافاصله جواب داد. من بلافاصله احساس بهتری پیدا کردم و طی چند روز، خواب سالمتری را شروع کردم. همچنین در کار، استرس کمتری احساس کردم و برای اولین بار فهمیدم که چقدر کافئین اضافی، احساس استرسم را تشدید میکند.
مولفههای دیگری از نمونهی اولیهی دفترچهی بازیام در پوشش ساده کردن زندگیام وجود داشت (موارد بالا فقط نمونهی بسیار کوچکی هستند). بسیاری از مولفههایی که نگه داشتهام، حذف کردهام یا به تنظیمشان ادامه دادم.
نکتهی کلیدی
تفکر طراحی به من کمک کرد بتوانم کنترل زندگیام را دوباره بدست آورم و معتقدم که میتواند نتایج مشابهی را در زندگی دیگران بدست دهد و به همین دلیل، احساس میکنم مجبورم داستانم را به اشتراک بگذارم. امیدوارم شما را در این که تفکر طراحی میتواند در طراحی زندگی شما نقش ایفا کند، چه داشتن شغلی بهتر، یا سبک زندگی بهتر، و یا هر چیز بهتری، متقاعد کرده باشم.
هنگامی که به کیفیت سال نو فکر میکنید، سالمتر خواهید بود، بهترین خودتان هستید، به خاطر داشته باشید که تفکر طراحی میتواند نقش مثبت و قدرتمندی در طراحی زندگی شما داشته باشد.
آیا به خواندن منابع عالی دیگر در زمینهی طراحی زندگی از طریق تفکر طراحی برای بهبود خویش علاقهمند هستید؟
کتاب طراحی زندگیتان
مقالات طراحی زندگیتان
منبع: Designing Your Life Through Design Thinking
[۱] iPhone
[۲] Bill Burnett
[۳] Bernard Roth