یک تعریف ساده از پرسونا
پرسونا شخصیتهای ساختگی میباشند که شما بر اساس پژوهشتان آنها را ایجاد میکنید تا در شرایط مشابه، نحوه استفاده کاربران مختلف از خدمت، محصول، سایت یا برندتان را نشان دهید.
خلق پرسوناها به شما کمک میکند تا نیازها، تجربیات، اخلاقیات و اهداف کاربرانتان را درک کنید، ازقالب خود خارج شده و دریابید که افراد مختلف نیازها و انتظارات متفاوتی دارند و همچنین کمک میکند تا خود را همدم کاربرانی که برای آنها طراحی میکنید بدانید.
پرسوناها امور مربوط به طراحی را ساده ساخته و فرایند ایدهپردازی تان را هدایت میکند و کمک میکند تا تجربه کاربری خوبی برای گروه هدفتان خلق کنید.
اگر به جای طراحی محصولات یا طراحی خدمات و راهحلها بر مبنای ترجیحات تیم طراحی، به انجام تحقیقات و شخصیسازی الگوها در دادهها و در قالب پرسونا ها بپردازید، در بسیاری از شاخههای طراحی انسان محور اصولیتر عمل کردهاید. با این وجود، پرسوناها انسانهای واقعی نمیباشد ولی شما آنها را بر اساس دادههای واقعی جمعآوری شده از اشخاص مختلف میسازید.
پرسوناها یک حس انسانی به واقعیات کسل کننده در تحقیقات شما میدهند. ایجاد پرسوناهای معمول یا غیرمعمول از کاربران خودتان که ترکیبی از انواع مختلف افرادیست که قصد طراحی برای آنها را دارید، به شما کمک می کند تا نمونههایتان در پژوهش را درک کنید. پرسوناها همچنین به عنوان شخصیتهای نمونه یا شخصیتهای ترکیبی شناخته میشوند.
پرسوناها نمونههای معنیداری میباشد که شما میتوانید از آنها در جهت ارزیابی توسعه طرحتان استفاده نمایید. ساختن پرسوناها به شما کمک میکند تا سوالات مطرح شده را با توجه به کاربرانی که برایشان طراحی میکنید، پاسخ دهید.
به عنوان مثال “عکس العمل و برخورد peter، joei و jessica نسبت به ویژگی x یا تغییر y در زمینه ارائه شده چگونه خواهد بود؟” و “peter، joei و jessica چه احساسی دارند، چگونه فکر می کنند یا چه می گویند؟” و “نیازهای اساسی آنها که ما قصد برطرف کردنشان را داریم چه می باشند؟”.
پرسونا در تفکر طراحی
در فرآیند تفکر طراحی، معمولا طراحان پرسوناها را در فاز دوم یعنی “فاز تعریف” ایجاد میکنند. متفکران طراحی در فاز تعریف، تحقیقات و یافتههای خود در فاز همدلی که فاز اول میباشد را ترکیب مینمایند.
استفاده از پرسوناها فقط یک روش در میان سایر روشها میباشد که به طراحان کمک میکند به مرحله بعد که فاز سوم و فاز ایدهپردازی میباشد وارد شوند. پرسوناها میتوانند به عنوان راهنما در جلسات ایدهپردازی از جمله طوفان فکری، بدترین ایده ممکن و اسکمپر استفاده شوند.
چهار چشم انداز متفاوت از پرسوناها:
Lene Nielson در مقاله مربوط به طراحی تعاملی خود، چهار چشم انداز که پرسوناهای شما میتوانند برای اطمینان از اینکه بیشترین ارزشمندی را برای پروژه طراحیتان و چشم انداز ساختگی شما داشته باشد ارائه نموده است نگاهی به هر یک از آنها بیاندازیم:
۱. پرسونا های هدفمند
این پرسونا به جزئیات اساسی تقسیم میشود. تمرکزش بر روی این مسئله است که: کاربر نوعیِ من میخواهد با محصول من چه کار کند؟ هدف پرسونای هدفمند این است که پروسه و جریان کاری که کاربرتان ترجیح میدهد در تعامل با محصول یا خدمت شما استفاده نماید را مورد آزمایش قرار دهد.
یک فرض مطلق نسبت به این موضوع وجود دارد که شما پیش از این تحقیقات کافی در رابطه با کاربرتان را انجام داده اید تا دریابید که محصولتان ارزشی برای او دارد یا نه و شما به وسیله بررسی اهداف آنها، توانستهاید نیازمندیهای زندگیشان را به آنها بازگردانید.
پرسوناهای هدفمند بر اساس چشم اندازهای Alan Cooper (طراح نرم افزار و برنامهنویس آمریکایی که به عنوان پدر ویژوال بیسیک شناخته شده است) میباشد.
۲.پرسونا های مبتنی بر نقش
این چشمانداز هم هدفمند است و هم بر روی رفتار تمرکز میکند. پرسوناهای این چشمانداز به شدت داده محور میباشند و از ترکیب هر دو منبع داده کمی و کیفی استفاده میکنند.
این چشم انداز بر روی نقش کاربر در سازمان تمرکز میکند. در برخی موارد، طرحهای ما باید بازتابی برای بخشی که کاربرانمان در سازمانهایشان یا زندگی گسترده خود نقش ایفا میکنند نیز باشد.
بررسی نقش هایی که کاربرانمان معمولا در زندگی واقعی خود ایفا میکنند، میتواند کمکی برای تصمیمات بهتر در راستای طراحی محصول باشد.
- محصول ما کجا استفاده می شود؟
- هدف این نقش چه می باشد؟
- چه انتظاری از اهداف کسب و کار در این نقش می باشد؟
- چه اشخاص دیگری با وظایف این نقش تحت تاثیر قرار می گیرند؟ این نقش چه خدماتی انجام می دهد؟
از حامیان این چشم انداز می توان به Jonathan Grudin، John Pruitt و Tamara Adlin اشاره کرد.
۳. پرسونا های مشارکتی
به گفته Lene Nielsen: “ریشه این چشمانداز در قابلیت داستان برای ایجاد مشارکت و بینش افراد نهفته است. در راستای درک شخصیتها و داستانها، خلق یک وصف واقعی و ملموس از افراد ساختگی امکانپذیر میباشد.
هدف چشمانداز مشارکتی، مشارکت فعال طراحان در زندگی پرسوناها به جای دیدن آنها به عنوان نمونههاییست که قابلیت بررسی و شناخت زندگیشان وجود ندارد، میباشد.
سایر چشم اندازهای پرسونا به علت تمرکز صرف بر روی رفتار کاربر به جای نگاه به خود کاربر مورد نقد قرار گرفتهاند.”
پرسونای مشارکتی میتواند هر دو پرسونای مبتنی بر نقش و هدف را به خوبی پرسوناهای کاملا سنتی ترکیب نماید. ایده این چشم انداز این است که در حین استفاده از پرسونا یک رندر سهبعدی از کاربر خلق شود.
هرچه افراد بیشتر با این پرسوناها ارتباط برقرار کنند و آنها را واقعی ببینند با احتمال بیشتری میخواهند تا در فرایند طراحی به آنها توجه شود و با بهترین محصول به آنها خدمت شود.
این پرسوناها احساسات کاربر، روانشناسی و پیشزمینهشان را بررسی کرده و آنها را با عملیات در دست اجرا منطبق میسازند. تمرکز این چشمانداز بر روی چگونگی درگیر ساختن داستانها و ورود پرسوناها به زندگی واقعی می باشد یکی از طرفداران این چشم انداز، Lene Nielsen میباشد.
به گفته Browne یکی از مهمترین مشکلات روش پرسونا دخالت در استفاده از آن است. در ادامه شما را با مدل Lene Nielsen آشنا میکنیم که برای حل این مشکل، فرآیندی ۱۰ مرحله ای را به منظور ایجاد یک پرسونای مشارکتی ارائه داده است.
۴.پرسونا های ساختگی
این پرسوناها برخلاف سایر موارد، طی تحقیق بر روی کاربر به دست نمیآید بلکه در حین آزمایش تیم تجربه کاربری(UX) ایجاد میشود. این پرسونا به تیمی احتیاج دارد تا فرضیاتی بر پایه ی تعاملات پیشین کاربر و محصولاتی به منظور ارائه تصویری از آنچه به احتمال زیاد کاربران نوعی به آن شباهت دارند را ایجاد نماید.
شکی نیست که در این پرسوناها نقص وجود داشته باشد. شما می توانید از آنها به عنوان پیش طرح های ضروری از نیازهای کاربرتان استفاده نمایید؛ و بهتر است در مراحل اولیه پروسه طراحی تجربه کاربری استفاده شوند تا در مرحله توسعه محصول یا خدماتتان.
ده مرحله خلق پرسونا ی مشارکتی و سناریو
تاکید پرسوناهای مشارکتی بر این است که چگونه داستانها میتوانند پرسوناها را وارد زندگی عادی نمایند. این ده مرحله کل فرآیند از جمع آوری داده اولیه تا کاربرد و توسعه مداوم پرسوناها را در بر میگیرد.
چهار بخش اصلی در این رابطه وجود دارد:
- جمع آوری داده و آنالیز آن (مراحل ۱ و ۲)
- توصیف پرسونا (مراحل ۴ و ۵)
- ارائه سناریو برای تحلیل مسئله و توسعه ایده (مراحل ۶ و ۹)
- موافقت سازمان و همکاری تیم طراحی (مراحل ۳،۷،۸ و ۱۰)
این ده مرحله یک فرایند ایدهآل میباشد ولی گاهی اوقات گنجاندن همه این مراحل در یک پروژه امکان پذیر نمیباشد. در اینجا مختصری از این فرآیند ۱۰ مرحله ای که توسط Lene Nielsen در مقالهای با نام «پرسوناها» شرح داده شده است را ارائه میکنیم.
۱. داده گردآوری کنید. تا جایی که امکان دارد اطلاعات در مورد کاربرانتان جمع آوری کنید. با توجه به گروه هدف تان یک پژوهش با کیفیت از کاربرتان ارائه دهید. در تفکر طراحی این مرحله در فاز همدلی که اولین فاز می باشد قرار می گیرد.
۲. فرضیه خلق کنید. بر پایه تحقیقات اولیه ممکن است شما یک ایده کلی از کاربرانتان در محدوده تمرکز پروژه داشته باشید از جمله مدلهای تفاوت کاربرانتان با هم. به عنوان نمونه شما میتوانید از نمودارهای وابستگی و نقشههای همدلی در این مرحله استفاده نمایید.
۳. پذیرش فرضیه توسط همه افراد. در این مرحله هدف پذیرش یا رد اولین فرضیه در رابطه با تفاوت میان کاربران می باشد شما می توانید این مرحله را با مواجه ساختن شرکتکنندگان پروژه با فرضیه و مقایسه آن با اطلاعات موجود به انجام رسانید.
۴. یک عدد در نظر بگیرید. در این مرحله شما در مورد تعداد نهایی پرسوناها به توافق میرسید. اغلب شما میخواهید بیش از یک پرسونا را برای هر محصول یا سرویس در نظر بگیرید. ولی بهتر است همیشه یک پرسونا را به منظور تمرکز اصلیتان برگزینید.
۵.پرسوناها را شرح دهید. هدف از کار با پرسوناها این است که بتوانید راه حل ها، محصولات و خدمات را بر اساس نیازها و اهداف کاربرانتان توسعه دهید .مطمئن شوید که پرسونا ها را بدین نحو شرح داده اید تا به درک و همدلی بیشتری نسبت به کاربرانتان برسید.
- بهتر است جزئیات مربوط به تحصیلات، شیوه زندگی ،علایق، ارزشها، اهداف، نیازها، محدودیتها، آرزوها، رفتارها و الگوهای رفتاری کاربرتان را بگنجانید.
- کمی از جزئیات شخصیت های داستانی را اضافه نمایید تا پرسونا را به یک شخصیت واقعی تبدیل کنید.
- پرسوناها را نامگذاری کنید.
- به هر پرسونا دو صفحه برای توصیفش اختصاص دهید.
۶ .موقعیت و سناریو برای پرسوناهایتان ایجاد نمایید. این روش استفاده از پرسونا برای ایجاد سناریو می باشد که راه حل ها را توصیف میکند. برای این منظورباید چند مورد از موقعیت های خاص که محصول یا خدمت طراحی شده شما را مورد استفاده قرار داده اند را توصیف نمایید. به عبارت دیگر موقعیتها، زمینه ی یک سناریو می باشد.
شما می توانید با خلق یک سناریو هر یک از پرسوناهایتان را در نقش یک کاربر قرار دهید و به آنها حیات ببخشید. معمولاً سناریوها با جایگزاری پرسونا در زمینه ای خاص با مشکلی که هدف حل کردن آن می باشد، آغاز می شوند.
۷ .از سازمان پذیرش همکاری دریافت کنید. این یک موضوع مشترک میان تمام ده مرحله ای است که هدف آن مشارکت بیشتر ذینفعان در پروژه می باشد. به همین ترتیب هر عضوی از تیم می بایست در توسعه پرسوناها شرکت جوید و دریافت پذیرش و شناخت شرکت کنندگان از مراحل مختلف مهم می باشد.
به منظور نیل به این هدف شما دو استراتژی پیش رو دارید: میتوانید نظر شرکت کنندگان را بپرسید یا اجازه مشارکت فعال آنها در فرایند را بدهید.
۸ .اطلاعات را منتشر کنید. تعاریف پرسونا بهتر است به منظور استفاده شرکت کنندگان از این روش برای همه منتشر شود.اینکه ابتدا تصمیم بگیرید چگونه می خواهید این اطلاعات را به شرکت کنندگان مختلف از جمله افرادی که مستقیماً در فرآیند مشارکت ندارند یا کارمندان آینده و یا شرکتهای خارجی انتقال دهید، مهم است.
انتشار اطلاعات همچنین شامل نحوه دسترسی شرکت کنندگان پروژه به داده های اساسی می شود.
۹. همه افراد سناریوها را آماده سازند. پرسوناها تا زمانی که بخشی از یک سناریو نباشند به خودی خود ارزشی ندارند.
۱۰.به صورت مداوم اصلاحات را داشته باشید. آخرین مرحله، توصیف زندگی آینده پرسونا می باشد. شما باید به صورت منظم در توصیفات تجدیدنظر نمایید. اطلاعات و دیدگاه های جدید ممکن است بر توصیفات اثر گذارد. گاهی اوقات احتیاج به بازتعریف توصیفات پرسوناها، اضافه کردن پرسوناهای جدید یا حذف کردن پرسوناهای قدیمی می باشد.
پوستر Lene Nielsen این فرآیند ۱۰ مرحله ای برای خلق پرسوناهای مشارکتی را شامل می شود، که در آن احتمال میرود شرکتکنندگان بیشترین تناسب و سودمندی رادر فرایند طراحی داشته باشد و پایه فرایندهای ایده پردازی باشد. می توانید قالب “پرسونای مشارکتی” را از اینجا دانلود نموده و خود یا تیمتان به عنوان یک راهنما از آن استفاده نمایید.
مثالی از چگونگی خلق یک پرسونا – مرحله ۵ ام
به شما اطلاعاتی در رابطه با جزئیات پرسونایمان ازجمله تحصیلات، سبک زندگی، علایق، ارزشها، اهداف، نیازها محدودیتها آرزو ها، رفتارها و الگوهای رفتاری او را می دهیم. ما کمی از جزئیات داستانی به او اضافه نمودیم تا او را به شخصیت واقعی بدل سازیم و برایش اسم انتخاب کرده ایم.
واقعیات
Christie در یک آپارتمان کوچک در تورنتو کانادا زندگی می کند. او ۲۳ ساله و مجرد است. اتنوگرافی می خواند و در زمان بیکاری خود به عنوان پیشخدمت مشغول به کار است.
علایق و ارزشها
Christie علاقه به سفر و تجربه فرهنگهای متفاوت را دارد. او اخیرا تعطیلات تابستان خود را به عنوان داوطلب در Rwanda سپری کرده است.
او دوست دارد شبها به جای رفتن به بار در خانه بماند و کتاب بخواند. علاقهمند است وقتش را با گروه کوچکی از دوستانش در خانه یا در یک کافی شاپ آرام سپری کند. توجه چندانی به ظاهر و مد ندارد. آنچه که برایش مهم است ارزش ها و انگیزش ها می باشند.
در یک روز عادی او به شدت تمایل به نوشیدن چای دارد و معمولاً غذاهایش را خودش میپزد و ترجیحش غذاهای ارگانیک میباشد هرچند که همیشه از عهدهاش بر نمیآید.
استفاده از کامپیوتر، اینترنت و تلویزیون
Christie صاحب یک مک بوک، آیپد و آیفون است. او از اینترنت برای مطالعه و درس های خود استفاده میکند و بیشتر، تحقیقات اولیه خود را انجام می دهد. او نظرات کاربران را بررسی کرده تا در انتخاب و خرید کتاب تصمیم گیرد.
همچنین Christie همه آهنگ هایش را آنلاین پخش نموده و همه فیلم هایش را از اینترنت به صورت آنلاین تماشا می کند از آنجایی که اعتقاد دارد که تلویزیون ها منسوخ شده می باشند، علاقه ندارد تا وقتش را پای برنامههای تلویزیونی که انتخابشان نکرده است تلف کند.
نمونه ای از یک روز Christie:
- Christie راس ساعت هفت از خواب بیدار می شود، صبحانه اش را میخورد و درساعت ۸:۱۵ خانه را به سمت دانشگاه ترک می کند.
- با توجه به برنامه اش یا خودش درس می خواند یا در کلاس حضور دارد. هر هفته ۱۵ ساعت کلاس دارد و ۲۰ ساعت خودش درس میخواند .
- او نهار را در حین مطالعه، با دوستش یا با یک گروه کوچک می خورد.
- به درس خواندن خود ادامه میدهد.
- ساعت ۳ به خانه می رود. گاهی اوقات ۲ تا ۳ ساعت هم در خانه مطالعه میکند.
- سه شب از هفته را به عنوان یک پیشخدمت در یک رستوران کوچک از ساعت ۶ تا ۱۰ مشغول به کار میباشد.
اهداف آینده
رویای او برای آینده ترکیب کار و سفر می باشد. قصد دارد در یک کشور جهان سوم کار کنند و به افرادی که شانس متولد شدن در یک جامعه پیشرفته را ندارند کمک کند. او در مورد داشتن فرزند و شوهر مطمئن نیست، حداقل در حال حاضر به آن توجهی ندارد.
آشنایی با پیشینه این روش
روش ایجاد پرسوناها برگرفته از توسعه سیستم فناوری اطلاعات در اواخر دهه ۱۹۹۰ میباشد که محققان شروع به تفکر در مورد چگونگی برقراری ارتباط در راستای درک بهتر کاربران نمودهاند.
مفاهیم مختلفی از جمله نمونه اولیه کاربر، مدلهای کاربر، تصاویر لحظه ای از سبک زندگی و کاربران نمونه به وجود آمدند. در سال ۱۹۹۹، Alan Cooper کتاب موفق خود به نام The inmates are running the asylum را منتشر کرد که در آن به عنوان اولین نفر، از پرسوناها به عنوان شیوه ای برای توصیف کاربران ساختگی نام برد.
مقالات و کتابهای زیادی در رابطه با پرسوناها وجود دارد با این حال یک درک یکپارچه و یک روش واحد برای اعمال این روش وجود ندارد و همچنین تعریفی از شرح دقیق یک پرسونا موجود نمیباشد.
خلاصه مطلب
پرسوناها شخصیت های ساختگی می باشند. شما آنها را بر اساس تحقیقات تان ایجاد نموده تا نیازها، تجربیات، رفتارها و اهداف کاربرانتان را درک کنید. خلق پرسوناها به شما در شناخت و فهم کاربری که برای آنها طراحی میکنید کمک می کند.
پرسوناها کار طراحی را ساده تر ساخته، فرایندهای ایده پردازی را هدایت کرده و به شما کمک می کند تا به خلق یک تجربه کاربری مطلوب برای گروه هدفتان دست یابید.
پرسونا های مشارکتی بر روی چگونگی ورود پرسوناها به زندگی واقعی تاکید میکند. یک فرآیند ده مرحلهای تمام پروسه را از جمعآوری دادههای اولیه تا استفاده کاربردی و توسعه مستمر پرسونا ها را پوشش میدهد.
من خیلی دوست داشتم این مطلب و چون بصورت اتفاقی مطابق با چیزی بود که این روزا باهاش سرو کار دارم و این باعث شد درک بهتری از پرسوناها داشته باشم. خیلی ممنون