سوالها میتوانند قدرت تخیل را برانگیزانند و خلاقیت شما را تقویت کنند. در طی پژوهشهای من برای کتاب “پرسشهای زیبا”، سوالات بسیاری را یافتم که میتوانند در شناسایی ایدههای جدید، غلبه بر موانع خلاقیت، درخواست برای بازخورد مفید و گرفتن ایده از بیرون و درون جهان، کمک کنند.
با این حال سوالی که ما از خودمان در رابطه با خلاقیت میپرسیم ممکن است اثر متقابل داشته باشد. آنها میتوانند اعتماد به نفس خلاق را تضعیف کنند و یا سبب شوند تلاشهایمان در راستای اشتباهی قرار گیرند. در زیر پنج پرسشی که میتوان آنها را «قاتلان خلاقیت» دانست، آورده شده است. همین الان یادداشتشان کنید تا در آینده این سوالات را از خود نپرسید.
این اولین و رایجترین سوال اشتباهی است که دربارهی خلاقیتِ خود میپرسیم. David Burkus نویسندهی کتاب «افسانههای خلاقیت»، میگوید: یکی از بزرگترین افسانهها، “این مفهوم است که برخی ذاتاً خلاقتر از سایر افراد هستند”. همانطور که Burkus هم اشاره میکند، یافتههای علمی این موضوع را تأیید نمیکنند. Burkus میگوید که ما به هیچ عنوان در تحقیقات چیزی را که به وجود «ژن خلاقیت» اشاره کند، پیدا نخواهیم کرد. ما باید در رابطه با خلاقیت اینگونه بیاندیشیم: “هدیهای است که برای همهی افراد در دسترس خواهد بود”.
Burkus به بروز سطح بالایی از خلاقیت در زمان کودکی برخی افراد اشاره میکند که نشان میدهد خلاقیت در ما وجود دارد. و معمولاً کودکانی که آزادانه تصور میکنند، خط میکشند، میسازند و تجربه میکنند، در بزرگسالی دیگر اینگونه نخواهند بود. این موضوع نشاندهندهی این است که باید به جای پرسیدن سوال “آیا من خلاق هستم؟” بپرسیم، “خلاقیت من کجا رفته است؟”
خلاقیت ممکن است در طول سالها، توسط نیروهای بیرونی (شیوهی آموزش و داشتن مشاغل خشک و بدون خلاقیت) و همچنین نبود اعتماد به نفس، سرکوب شده باشد. Burkus میگوید، هرچه بزرگتر میشوید، نسبت به این موضوع که همه عاشق ایدههای دیوانهوار شما نیستند، آگاهتر خواهید شد. در نهایت اضافه میکند که بازخورد منفی، به یک حقیقت پذیرفته شده و حتی یک بهانهی مفید تبدیل میشود. اینکه شما بتوانید بگویید که “خب من جزء افراد خلاق نیستم”، شما را آزاد میکند. و دیگر حتی تلاش هم نخواهید کرد.
David Kelley بنیانگذار ideo، میگوید زمانی که در دانشگاه استنفورد به تدریس مشغول بوده، اغلب با دانشجویانی که به کلاسها میآمدند، ملاقات و تعامل داشته است. همچنین میگوید که افراد با پافشاری بر این موضوع که خلاق نیستند، شروع میکردند، اما در پایان با انجام کارهای خارقالعاده در کلاس، دورهی خود را به اتمام میرساندند. برای ساخت اعتماد به نفس، Kelley دانشجویان را به انجام تمرینهای خلاقانه کوچک -کشیدن فیگورهای ابتدایی و ساختن چیزهای ساده- تشویق و سپس آنها را به سمت پروژههای سختتر هدایت میکند.
در این پروسه، Kelley دانشجویان را در مورد این موضوع آگاه میکند، که به طور مثال، اگر آنها میتوانند به خوبی طراحی کنند معیاری برای سنجش خلاقیت آنها نیست بلکه یک مهارت ویژه است که میتوان آن را در طول زمان بهبود بخشید. از طرف دیگر خلاقیت، یک مهارت نیست بلکه یک سیستم فکری یا شیوهی نگاه به جهان است. و همهی ما توانایی نگاه به چیزی –یک مسئله، یک موضوع، یک موقعیت، یک طرح- و داشتن ایدهها و تفاسیر مختص به خود را داریم.
این سوال اغلب با یک سوال دیگر نیز همراه است: که آیا هرچیزی، قبلاً در موردش فکر نشده است؟
فرض اشتباه پشت این پرسش، این است که هر ایدهای باید از یک پارچهی نو ساخته شود؛ همهی اجزای ایده باید جدید بوده و هرگز قبلاً دیده نشده باشند. اما ایدههای ناب غالباً متشکل و الهام گرفته از چیزهایی هستند که هم اکنون در جهان وجود دارند. اجزا و تکههایی که در اطراف همهی ما حضور دارند، منتظرند که مورد توجه قرار گیرند و بار دیگر در یک فرم جدید تجلی یابند.
Burkus “اسطورهی اصالت” را به عنوان یکی از تصورات غلط در رابطه با خلق کردن، عنوان میکند. او به آیفون به عنوان یک مثال ابتدایی از خلاقیت از طریق ترکیب اشاره میکند –اپل اجزای تلفن همراه، بلک بری، دوربین و آیپاد را در یک مجموعهی ناب ترکیب میکند.
این مدل خلاقیت کاملاً طبیعی است. مغزهای ما اینگونه ارتباطها و ترکیبات را ایجاد میکنند. Oliver Sacks، متخصص مغز و اعصاب و نویسنده در مقالهی خود تحت عنوان “خود خلاق” مینویسد، این موضوع منطقی است که از چیزهای دیگر قرض بگیریم تا زمانی که با تجارب، تفکرات و احساسات خود ترکیبشان میکنیم و با یک شیوهی جدید و مختص به خود ارائه میدهیم.
این امر برای کسانی که به خلق کردن تمایل دارند، یک کمک محسوب میشود. هیچ چیز فلج کنندهتر از تلاش برای فکر کردن راجع به یک ایدهی بزرگ، از طریق سعی برای خلق چیزی از هیچ نیست. اما اگر ما درک کنیم منابعی از الهام اطراف ما وجود دارد –مواد خام فراوانی که ما میتوانیم در موردشان مطالعه کرده و با آنها بازی کنیم، حتی اگر کاملاً مطمئن نیستیم که چگونه میخواهیم آنها را دوباره شکل دهیم- این همان جواب به پرسش “کجا میتوانم یک ایده پیدا کنم؟” ساده است: همه جا.
چیزی که باعث شده این سوال ناکارآمد شکل بگیرد، فعل پیدا کردن است، موضوع، داشتن زمان اضافی نیست بلکه برنامهریزی دقیق زمانی است که دارید. برای کارهای خلاقانهی عمیق، اختصاص بازههای زمانی ویژهای نیاز است. مقدار زمان به فرد بستگی دارد (من به شخصه به بازههای زمانی بدون وقفه بیشتر از سه ساعت احتیاج دارم). این میزان از زمان برای اختصاص به فکر کردن و کار خلاقانه احتمالاً برای افراد پرمشغله امکانپذیر نیست. اما همانطور که Paul Graham، سرمایهدار ریسکپذیر Silicon Valley و مقاله نویس اشاره میکند: همهی اینها به چگونگی برنامهریزی و زمانبندی شما ارتباط دارد. Graham بین برنامهی یک طراح با برنامهی یک مدیر تفاوت قائل میشود و بیان میکند که طراح باید بازههای زمانی طبقهبندی شده و چند ساعتهی واضح، برای اختصاص به کار خلاقانه داشته باشد (متقابلاً، در برنامهی مدیر، بازههای زمانی نیم تا یک ساعته، به ملاقاتها و وظایف مدیریتی اختصاص مییابد).
بنابراین اگر میخواهید که برای خلاقیت زمانی بیابید، با این پرسش که چگونه میتوانم از برنامهی یک مدیر به برنامهی یک طراح، تغییر جهت دهم؟ شروع کنید، کار آسانی نیست. بسیاری از ما به طور خودکار تقویم خود را به سبک یک مدیر پر میکنیم- هر قسمتی از تقویم که پر نشده، خالی و در دسترس فرض میشود. استاد روانشناسی و نویسنده، Dan Ariely میگوید: تقویم خود را باز میکنید و یک جای خالی میبینید و به نظر میرسد که چیز اشتباهی است. حقیقت این است که فضاهای خالی، جایی خواهد بود که شما قرار است مهمترین کار را انجام دهید.
شاید به جای نگرانی دربارهی پیدا کردن زمان، بیشتر باید نگران یک تهدید بزرگتر برای خلاقیت باشیم: عدم تمرکز. همانطور که نویسنده Cal Newport اشاره میکند: ما برای انجام کار خلاقانه نیاز داریم که بتوانیم توجه خود را برای مدت طولانی متمرکز نگه داریم. و این تمرکز تحت تأثیر حواسپرتیها و وقفههای بیپایان، شامل آنهایی که توسط شبکههای اجتماعی و تکنولوژی ایجاد میشود، است. Newport پیشنهاد میکند که بهتر است نسبت زمان آنلاین و آفلاین بودن را تغییر دهیم، او میگوید که به جای استراحت بین زمان استفاده از رسانههای دیجیتال، باید برای یک وقفه و استراحت ویژه بین کارهایمان، اجازهی آنلاین شدن به خود دهیم. به عبارت دیگر، ایجاد عادت به پرسیدن این سوال اصلاح شده که، برای استراحت چه زمانی به اینترنت متصل شوم؟
مردم غالباً قبل از انجام یک کار خلاقانه کوچک نیز، توقع زیادی دارند: ایده باید نتیجهای حاصل کند که منجر به ایجاد ثروت، تغییر جهان یا به دست آوردن احترام و تحسین میلیونها نفر شود. بلندپرواز بودن بد نیست اما در ابتدای یک تلاش خلاقانه، بهتر است که فرد کمتر روی نتیجه تمرکز کند و بیشتر به انجام و کیفیت کار توجه نماید.
در آغاز کار بسیار سخت است که بدانیم نتیجهی تلاشهای خلاقانهی شما چه خواهد بود. روانشناسی به نام Dean Simonton، در تحقیقات خود روی خلاقیت، دریافته است که حتی افراد خلاق با تجربه نیز در پیشبینی این موضوع که آیا پروژههای فردی آنها موفقیتآمیز خواهد بود، با مشکل مواجه هستند. Simonton میگوید: سازندگان، در دانستن آنچه که موجب موفقیت میشود ناتوان هستند. به هر حال، افراد موفق بر این موضوع، تنها با جلو رفتن و خلق کردن غلبه خواهند کرد. از طریق تولیدکنندگی مطلق، موفقیتهای مکرر و شگفتانگیز به وجود میآید.
اگر شما می خواهید تصمیم بگیرید که یک پروژه را دنبال کنید و مطمئن باشید که آن را برای دلایل درستی انجام میدهید، از خودتان بپرسید که اگر در همین ابتدای کار بدانم که احتمال به دست آوردن هیچ شهرت و ثروتی وجود ندارد آیا باز هم ادامه خواهم داد؟
Bruce Mau، میگوید از افراد جوانی که تازه شروع به انجام پروژههای خلاقانه کردهاند بیشترین شکایتی که میشنود، این است: “من نمیدانم از کجا باید شروع کنم”. او میگوید که برای پاسخ دادن به این گلایه، غالباً این جمله از John Cage، که “از هرجایی شروع کن”، را بازگو میکنم.
نصیحت Cage برای هرکسی که در حال ساخت هرچیزی است، کاربرد دارد. برای پیدا کردن یک نقطهی شروع کامل، تعلل نکنید. از هرجایی که اکنون هستید شروع کنید، حتی اگر آن یک ایدهی جزئی، یک نمونهی اولیهی ناقص و کامل نشده و یا در میانهی یک داستان است.
تلاش برای پیدا کردن یک شروع عالی، یک بهانه است، همچنین اقدامات آمادهسازی مختلف مانند منظم کردن فضای کار و جمعآوری حجم زیادی تحقیقات اولیه. Mau داستان دیگری از یک دوست نویسندهاش، که در شروع کار بر روی یک کتاب جدید بوده است، بیان میکند: “ نویسنده همیشه در حال مرتب کردن قفسهی کتاب و نظم دادن به اتاقش بود، بنابراین هنگامی که شروع به کار میکرد، همه چیز در سر جای خود قرار داشت، تنها مشکلی که وجود داشت این بود که: او هرگز شروع نکرد!
اگر شما خود را درگیر یک فرآیند آمادهسازی طولانی کردهاید –واحدهای زیادی گرفتهاید و در حال مطالعهی تمامی کتابها و مقالات مرتبط با موضوعی که روی آن کار میکنید، هستید- از خود بپرسید: آیا من در حال مرتب کردن قفسه کتاب هستم؟ بله تحقیقات مهم است ولی نکتهی مهم آموزش دادن به خود، برای تشخیص اینکه چه موقع این آمادهسازیهای بیش از حد برای فرار از رویارویی ناگزیر با برگهی سفید، بوم خالی یا صفحهی سفید رایانه است.
بهتر است هرچه زودتر با شکل دادن به چیزی شروع کنید: بنویسید، اسکچ بزنید و پروتوتایپ آماده کنید. و زیاد نگران کیفیت نباشید زیرا چیزی که اکنون ارائه میدهید ممکن است طی کار، اصلاح شود یا به کلی تغییر کند. Tom Kelley مدیر اصلی ideo این پرسش آغازین را پیشنهاد میدهد: چه میشود اگر من خیلی خوب نباشم؟ به خودتان این اجازه را بدهید که با یک چیز خشن، ناقص و حتی شاید پست شروع کنید- زیرا آن یک پایهای برای چیزی که قرار است ساخته شود، فراهم میکند. و این به خودی خود یک شروع خوب را میسازد.
مترجم: گزارشگر طراحی صنعتی، شیرین امامی
منبع: These 5 questions kill creativity
فراخوان مسابقه طراحی برای کودک نگهداری از کودکان در خانه های آپارتمانی با متراژ کم،…
پس از چهار تجربه موفق در برگزاری دوره آنلاین طراحی محصول، آکادمی یوزراکس اقدام به…
روز چهارشنبه 8 دی ماه 1400 ساعت 10 صبح، نمایندگان مجمع عمومی موسس انجمن صنفی…
پس از سه تجربه موفق در برگزاری دوره آنلاین طراحی محصول آکادمی یوزراکس اقدام به…
اسباببازی و محصولات کودک معمولاً به تاریخ مصرف کوتاهشان معروفند؛ به این معنا که به…
ضرورت برگزاری: حرکت در مسیر خلاقیت و نوآوری نیازمند شناسایی فرصت های نو در فضای…